کوچههای قدیمی باریک بودند. خانهها به هم نزدیک بود. سلامِ هم را میشنیدند.
محرم که میشد، هرکس چراغی روشن میکرد. گاهی در کوچهای چند هیئت بود. این بیرق و سازوبرگ هیئت، طعم رقابت نداشت؛ رنگ خودنمایی نداشت؛ معنای تفرقه نمیداد و این پرچم جمعوجور که سر در خانه میزدند، معنیاش این بود: «این خشت و آجر، صاحبش من نیستم؛ دیگری است». معنیاش این بود: «ما نیز یکی باشیم از جملۀ قر...